Rumpelstiltskin
"Infinite riches are all around you if you will open your mental eyes and behold the treasure house of infinity within you. There is a gold mine within you from which you can extract everything you need to live life gloriously, joyously, and abundantly".- Joseph Murphy
یکی از کتاب قصه های باران که منم وقتی کوچک بودم داستانشو خونده بودم و برایم خیلی جالب و تخیلی بود و همیشه در فکر دخترک داستان بودم -داستان دخترک آسیابانی است که یک کوتوله براش کاه را به رشته های طلا تبدیل می کند و اسم کوتوله و همچنین اسم کتاب داستان"رامپلاستیل اسکین" است. دیشب اتفاقی در یک کتاب دیگه نقد این داستان رو میخوندم که خیلی جالب و آموزنده بود نویسنده نوشته بود همه شخصیتهای داستان نمادی از جنبه های درونی ما هستند و اینکه هر کدام از ما میتونیم دختر آسیابان باشیم و حتی شاه - مستخدم وفادار- نوزاد و یا حتی رامپلاستیل اسکین باشیم . و در حقیقت رامپلاستیل اسکین ضمیر ناخودآگاه دختر آسیابان بوده. و از همه مهمتر اینکه می تونیم هم کاه باشیم و هم طلا.
( راستی چقدر خوب شد این کلمه سخت رو به فارسی نوشتم تا بالاخره تلفظشو یاد گرفتم. همیشه با تلفظ انگلیسیش مشکل داشتم !)